خونه تنهایی ملینا

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد...

+ جمعه 26 آبان 1391برچسب:, ساعت 10:44 بـ ه قـلمـ میلینا
3 ComMent

 ای کاش کودک بودم ،تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود. ای کاش کودک بودم ، تا از ته دل می خندیدم، نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم. ای کاش کودک بودم ، تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه تو، همه چیز را فراموش می کردم

+ جمعه 26 آبان 1391برچسب:, ساعت 10:16 بـ ه قـلمـ میلینا
2 ComMent

.
بساط کرده ام
و تمام نداشته هایم را
ﺑﻪ ﺣﺮﺍﺝ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ…
بی انصاف چانه نزن
ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺎﯾﻢ …
به قیمت عمرم
تمام شده!!

+ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:23 بـ ه قـلمـ میلینا
oNe ComMent

چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگر چیزی رو به روشون نمیاری
“از سادگی نیست”
شاید دیگه اونقدر واست مهم نیستن که روشون حساس باشی !!!
.

+ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:13 بـ ه قـلمـ میلینا
oNe ComMent

.
لعنتی هرچه داشتم رو کردم!
اما تو… اسیر نشدی… سیر شدی!

+ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:44 بـ ه قـلمـ میلینا
oNe ComMent

. بعضی زخمها هست که هر روز صبح ، باید پانسمانش را باز کنی وروش نمک بپاشی ! تا یادت نرود… دیگر ،سراغ بعضی آدما نبــاید رفت !!

+ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:42 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

.
نــه تنهـــا ترکت می کنند …
حتـی وقت رفـتن بــا تمام پـــر رویی دستــور هم میدهند :
مواظب خودت بــاش … !!

+ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:35 بـ ه قـلمـ میلینا
oNe ComMent

.
.
به خیال خودت زیرابی زدی و رفتی
اما حواست نبود دقیقا منتظر همین حرکتت بودم !
کیش مات

+ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:33 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

یه زد و خورده ساده بود ! تو جا زدی ؛ من جا خوردم!

+ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:30 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

 

بـی هـوا مـی آیـی

مـرا هـوایـی مـی کـنـی

و مــی روی

چـه خـوب مـی دانـی

رسـم نـا جـوانـمـردی را

+ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:29 بـ ه قـلمـ میلینا
2 ComMent

    چقدرسخته دلت بخواد سرتوبه دیواری تکیه بدی که یه بار زیز آوار غرورش همه وجودت له شده
 

+ جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ساعت 17:25 بـ ه قـلمـ میلینا
2 ComMent

قدرسخته دلت بخواد سرتوبه دیواری تکیه بدی که یه بار زیز آوار غرورش همه وجودت له شده

+ جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ساعت 17:17 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

اينجازمين است ساعت به وقت انسانيت خواب است عجب موجودسخت جانيست دل هزاربارتنگ ميشود؛ميشکند؛ميسوزد؛ ميميرد! وبازهم میتپد...

+ جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ساعت 17:15 بـ ه قـلمـ میلینا
oNe ComMent


.اشک هایم که سرازیر می شوند...
دیری نمی پاهد که قندیل می بندد...
عجیب سرد است هوای نبودنت‎؛

 

+ جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ساعت 17:13 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

 

باید به بعضی ها گفت : ناراحت چی هستی ؟!
دنیا که به آخر نرسیده ....
من نشد ؛
یکی دیگه !
تو که عادت داری ... !!!

+ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ساعت 11:20 بـ ه قـلمـ میلینا
oNe ComMent

دل کندن از اون همه عشقی که به تو داشتم
منو به جایی رسوند که حالا ،
تو چشمای یکی دیگه زل بزنمو بگم:
عاشقمی؟!!
خب به درک...!!

+ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ساعت 11:12 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent


درد تنهایی کشیدن
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی‌ روی کاغذِ سفید
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانگی...!
و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم
خریده ام...

تو هر چه میخواهی‌ مرا بخوان
دیوانه
خود خواه
بی‌ احساس.......

نمیــــــــفروشــــــــــم​..!

+ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ساعت 10:59 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

 

خودت را تصور کن
.
بی "او"
.
شاید بفهمی چه کشیدم
.
بی "تو"

+ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ساعت 10:50 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent


قـول بده ، حداقل
“او” را ، مثل “من”
دوست نداشته باشی …

+ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ساعت 10:34 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی

و محکم در آغوشم بگیــری

و شیطنت وار ببوسیم

و من نگذارم

عشق من

بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!

.................

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:39 بـ ه قـلمـ میلینا
3 ComMent

برای خودم
مردی شده ام

بی صدا گریه میکنم
این روزها
در سکوت سرسخت

دنیا
مواظبم باش

قلبم
هنوز
زنانه می تپد

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:36 بـ ه قـلمـ میلینا
oNe ComMent

عادت کرده ام
کوتاه بنویسم
کوتاه بخونم
کوتاه حرف بزنم
کوتاه نفس بکشم
تازگی ها
دارم عادت می کنم
کوتاه زندگی می کنم
یا شاید
کوتاه بمیرم
نمی دانم
فقط عادت …
.

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:34 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

چقدر جالب !
تو لحظه های داغونی فقط یه نفر میتونه آرومت کنه
اونم کسیه که داغونت کرده

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:33 بـ ه قـلمـ میلینا
2 ComMent


این روزها هرکی منو میبینه میگه :
وااای خوش به حالت چقدر لاغر شدی ! رمز موفقیتت چی بوده ؟
من فقط لبخند میزنم و تو دلم میگم : بازیچه شدن …
 

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:31 بـ ه قـلمـ میلینا
oNe ComMent

گـــوشـهایــم را میــ گیـــرم چـشــم ـهایــم را مـی بـنـدم زبــانــم را گـــاز مــی گیـــرم ولـی حـریـفـــ افـکـارمــ نمـــی شــوم چـقــدر دردناکــ استــ فهمــیـ ـدن

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:18 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

True love means:
2 feel some1 in ever heartbeat,
2 findsome1 in every thought,
2 C some1 with closed eyes,
and 2 miss some1 without good reason
عشق واقعی یعنی:
کسی رو در هر ضربان قلبت حس کنی
کسی رو توی تمام رویاهات پیدا کنی
اینکه کسی رو حتی با چشمای بسته هم ببینی
و اینکه برای کسی بدون هیچ دلیل مناسبی دلتنگ بشی

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 16:52 بـ ه قـلمـ میلینا
3 ComMent

این روزها من

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا

آرامش اهالی دنیا

خط خطی نشود...

اینجا زمین است

اینجا زمین است رسم آدمهایش عجیب است

اینجا گم که میشوی

بجای اینکه دنبالت بگردنن

فراموشت میکندد

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 16:47 بـ ه قـلمـ میلینا
oNe ComMent

نه ! دلتنگی آن نیست که مرا اینگونه محکوم به سکوت کرده است

انتظار آن نیست که اینگونه مرا محکوم به بیقراری کرده است

خیالی نیست ، من همچنان با خیال تو سر میکنم پس بیخیال…

بگذار در حال خودم باشم ، بگذار همچنان من دیوانه دیوانه ات باشم

مزاحم خلوتم نشو ، اگر مرا میخواهی سد راه اشکهایم نشو….

بگذار آرام شوم ، بگذار هر چه غم در دلم انباشته ، خالی شود….

این همان راهیست که هم تو خواستی در آن باشی

و هم من خواستم تا آخرش با تو بمانم

پس چرا به بیراهه میروی، چرا مرا جا گذاشتی و برای خودت میروی؟

مرحبا ، تو دیگر کیستی ، دست هر چه بی وفاست را از پشت بستی….

خودم میدانم بد دردیست عاشقی و همچنان بیمارم ، تا کجا میخواهی بمانی ؟

تا هر جا باشی من نیز میمانم…

عشق من هر از گاهی به یادم باشی بد نیست ،

هر از گاهی هوای مرا داشته باشی جرم نیست

چه کنم ، دلم دیوانه ی توست ، هوایش را داشته باش که

دلم تمام دلخوشی اش به توست

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 16:39 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

یه لحظه هایی توو زندگی هس که سرجمع دو دقیقه هم نبوده ..اما یه عمره یادش داره ما را داغون میکنه

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 15:58 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد

همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد

همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،احساسی بود که مرا درک میکرد

حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 15:55 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

من ، تو ; ما
یادت هست ؟
تمام شد …
حالا : تو ، او ; شما
من هم به سلامت

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 15:44 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

اینجا سرزمین واژه های وارونه است: جایی که گنج, "جنگ" می شود... درمان, "نامرد" می شود... قهقه , "هق هق" می شود... اما دزد همان "دزد" است ... ... ... درد همان "درد..." و گرگ همان "گرگ

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 15:14 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

عشق!

زیبایی عشق به سکوته نه فریاد .

زیبایی عشق به تحمله نه خرد شدن و فرو ریختن .

عشق خیالی ست که اگه به واقعیت برسه دیگه طعم شیرینشو از دست می ده .

عشق یه کویره که عاشق تشنه با رویای سراب معشوق قدم به جلو میذاره .

عشق راه ناهمواریه که وقتی ازش گذشتی و تمام سختی ها رو پشت سر گذاشتی می رسی به جایی که اصلا تصور نمی کردی آخرش این باشه ، مثل کسی که از کوهی بالا می ره به امید اینکه ببینه پشت اون کوه چیه ؟ لذتش فقط امید و رویای رسیدن به اون بالاست ، وقتی رسیدی می بینی هیچی پشت کوه نبوده و نیست ، نا امید و خسته می شینی به این همه راهی که اومدی فکر می کنی ، البته اگه بین راه سقوط نکنی .

عشق سخن گفتن با نگاهه .

عشق امید به رسیدن و ترس از نرسیدنه .

 

+ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:43 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent


وقتي سر كلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختري بود كه كنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشي” صدا مي كرد .
به موهاي مواج و زيباي اون خيره شده بودم و آرزو مي كردم كه عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهي به اين مساله نميكرد .
آخر كلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو خواست . من جزومو بهش دادم.بهم گفت:”متشكرم”.
ميخوام بهش بگم ، ميخوام كه بدونه ، من نمي خوام فقط “داداشي” باشم . من عاشقشم . اما… من خيلي خجالتي هستم ….. علتش رو نميدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گريه مي كرد. دوستش قلبش رو شكسته بود. از من خواست كه برم پيشش. نميخواست تنها باشه. من هم اينكار رو كردم. وقتي كنارش رو كاناپه نشسته بودم. تمام فكرم متوجه اون چشمهاي معصومش بود. آرزو ميكردم كه عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت ديدن فيلم و خوردن ۳ بسته چيپس ، خواست بره كه بخوابه ، به من نگاه كرد و گفت:”متشكرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پيش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نميخواد با من بياد” .
من با كسي قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بوديم كه اگه زماني هيچكدوممون براي مراسمي پارتنر نداشتيم با هم ديگه باشيم ، درست مثل يه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتيم. جشن به پايان رسيد . من پشت سر اون ، كنار در خروجي ، ايستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زيبا و اون چشمان همچون كريستالش بود. آرزو مي كردم كه عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فكر نمي كرد و من اين رو ميدونستم ، به من گفت :”متشكرم ، شب خيلي خوبي داشتيم ” .
يه روز گذشت ، سپس يك هفته ، يك سال … قبل از اينكه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصيلي فرا رسيد ، من به اون نگاه مي كردم كه درست مثل فرشته ها روي صحنه رفته بود تا مدركش رو بگيره. ميخواستم كه عشقش متعلق به من باشه. اما اون بهمن توجهي نمي كرد ، و من اينو ميدونستم ، قبل از اينكه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و كلاه فارغ التحصيلي ، با گريه منو در آغوش گرفت و سرش رو روي شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترين داداشي دنيا هستي ، متشكرم.
ميخوام بهش بگم ، ميخوام كه بدونه ، من نمي خوام فقط “داداشي” باشم . من عاشقشم . اما… من خيلي خجالتي هستم ….. علتش رو نميدونم .
نشستم روي صندلي ، صندلي ساقدوش، اون دختره حالا داره ازدواج ميكنه ، من ديدم كه “بله” رو گفت و وارد زندگي جديدي شد. با مرد ديگه اي ازدواج كرد. من ميخواستم كه عشقش متعلق به من باشه. اما اون اينطوري فكر نمي كرد و من اينو ميدونستم ، اما قبل از اينكه بره رو به من كرد و گفت ” تو اومدي ؟ متشكرم”
سالهاي خيلي زيادي گذشت . به تابوتي نگاه ميكنم كه دختري كه من رو داداشي خودش ميدونست توي اون خوابيده ، فقط دوستان دوران تحصيلش دور تابوتهستند ، يه نفر داره دفتر خاطراتش رو ميخونه،دختري كه در دوران تحصيل اون رو نوشته. اين چيزي هست كه اون نوشته بود:
” تمام توجهم به اون بود. آرزو ميكردم كه عشقش براي من باشه. اما اون توجهي به اين موضوع نداشت و من اينو ميدونستم. من ميخواستم بهش بگم ، ميخواستم كه بدونه كه نمي خوام فقط براي من يه داداشي باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتي ام… نمي‌دونم … هميشه آرزو داشتم كه به من بگه دوستم داره. ….
اي كاش اين كار رو كرده بودم……………

+ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ساعت 15:17 بـ ه قـلمـ میلینا
2 ComMent



16.قصه ازاونجا شروع شد که خیلی عصبانی بودگفت اگه دوسم داری بهم ثابت کن گفتم چه جوری گفت رگتو بزن،گفتم مرگ وزندگی دست خداست گفت پس دوسم نداری تیغ و برداشتم ورگم و زدم وقتی كه داشتم  توآغوش گرمش جون میدادم آروم زیرلب گفت اگه دوسم داشتی تنهام نمیذاشتی...

+ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 22:50 بـ ه قـلمـ میلینا
4 ComMent

قشنگترین صدایی که میتونین از عشقتون بشنوین اینه که وقتی که از خواب بیدار میشه گیج حرف میزنه!!!!!!!

+ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 16:38 بـ ه قـلمـ میلینا
4 ComMent

وقتی عطر تنت رو بخوام به بادهم التماس میکنم خدا که جای خود رادارد....

+ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 16:33 بـ ه قـلمـ میلینا
ComMent

هرکجا قلبم شکست لبخند زدم فکر کردن درد ندارم سنگین تر زدن ضربه ها را

+ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 16:15 بـ ه قـلمـ میلینا
oNe ComMent



طراح : صـ♥ـدفــ